میترسم آخر درگیر کسی شوی که نداند چگونه درگیرت شود
که نداند وقتی در چشمانت خیره میشود باید قلبش تندتند بزند
که نداند باید تورا نگاه کند و سیر نشود
که نداند با تو از چه بگوید
که نداند که نداند که نداند
و فقط کنار تو حرف بزند، بخندد و بخوابد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر